گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام علی علیه سلام
جلد اول
فصل سوم : ایثار شگفت در شب هجرت



اشاره

فصل سوم : ایثار شگفت در شب هجرتخدای متعال می فرماید : «و از مردم ، کسی است که جان خود را در طلب رضایت خدا به معرض فروش می نهد، و خداوند به بندگانش مهربان است» . آیین الهی در جزیره العرب ، اندک اندک گسترده می گشت و گل بانگ محمّدی بر می خاست و بازتابش در کرانه های آن سرزمین ، انعکاس می یافت . یثرب ، از جمله سرزمین هایی بود که ندای حق را شنیده بود . در مراسم حج ، تنی چند از یثربیان به محضر پیامبر خدا رسیده بودند و در نهان ، پیمان بسته بودند . از سوی دیگر ، مشرکان بر ستمگری خود افزوده بودند و شکنجه و اختناق را به اوج رسانده ، دامنه آزار مسلمانان را بسی گسترده بودند . پیامبر صلی الله علیه و آله به «هجرت» فرمان داد . بدین سان ، مسلمانان برای رهایی از جور و ستم مشرکان ، راهی یثرب شدند . مشرکان با تمام توان کوشیدند تا از این حرکت جلوگیری کنند ؛ امّا کسانِ بسیاری همه آنچه را در مکّه داشتند ، رها کردند و با شتاب بیرون آمدند . این حرکت ، مشرکان را به وحشت انداخت ؛ زیرا آنان در این اندیشه بودند که اگر جمعیتی عظیم در یثرب گِرد آیند و یاری گروهی از یثربیان را نیز جلب کنند و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز از مکّه بیرون رود و به آنان ملحق شود ، برای آنها ، بویژه برای کاروان های تجارتی آنان ، بزرگ ترین تهدید خواهد بود . از این رو ، تصمیم گرفتند علیه پیامبر خدا که هنوز در مکّه بود ، به جِد ، چاره اندیشی کنند و کار را یکسره سازند . بدین ترتیب ، گِرد هم آمدند و در رایزنی با هم ، پیشنهاد «اخراج» و «حبس» را کارا ندانستند و بر کشتن پیامبر خدا ، هم داستان شدند . پیامبر صلی الله علیه و آله با پیک وحی ، از توطئه شوم مشرکان آگاه گشت و مأمور شد که از مکّه خارج شود : «... هنگامی که کافران برایت نیرنگ کردند تا تو را در بند کشند و یا بکُشند و یا آواره ات سازند ، و آنان مکر می کردند و خدا هم مکر می کرد ، و خداوند ، بهترینِ مکر کنندگان است» . مشرکان ، پس از طرح نقشه قتل و چگونگی اجرای آن ، خانه پیامبر خدا را محاصره کردند ، تا پیامبر صلی الله علیه و آله از خانه بیرون نرود و چون آهنگ بیرون رفتن کرد ، با شمشیر به دستانِ مشرک روبه رو شود و کار ، یکسره گردد . پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام پیشنهاد کرد که آن شب در بستر وی بخوابد . علی علیه السلام پرسید : [اگر چنین کنم ،] تو سالم خواهی ماند؟ . پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ داد : «آری» . و علی علیه السلام با اعلام آمادگی برای کشته شدن در بامداد و به هنگام رویارویی با مشرکان ، از این پیشنهاد استقبال کرد و بر این موهبت عظیم ، سجده شکر به جا آورد . علی علیه السلام ، بُرد یمانی سبز رنگی را که پیامبر خدا به هنگام خواب به روی خود می کشید ، بر روی خود افکند و با اطمینان در بستر پیامبر خدا آرمید . علی علیه السلام ، شهامت خود را در حدّ اعلا نشان داد و آن گاه که بدون سلاح ، بدن خود را در معرض شمشیرهای آخته قرار داد ، شجاعت را معنا کرد . شجاعتی این گونه ، منحصر به امام علی علیه السلام است . این ایثار شگفت ، کرّوبیان را به تحسین وا داشت . خداوند به این نمایش شگفتِ از خودگذشتگی بر فرشتگان بالید و این آیه کریم را برای جاودانه کردن این منقبت و بزرگداشت این ایثار گری و این فضیلت والا به رواق تاریخ ، فرو فرستاد : «و از مردم ، کسی است که جان خود را در طلب رضایت خدا به معرض فروش می نهد ، و خداوند به بندگانش مهربان است ...» . پس از آن شب ، علی علیه السلام به غار ثور می رفت و مایحتاج پیامبر صلی الله علیه و آله و همراهش را بدانها می رساند . پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام را به ادای امانت ها سفارش کرد و خود ، رهسپار مدینه شد . پس از آن ، علی علیه السلام ، به همراه مادرش فاطمه بنت اسد و فاطمه علیها السلام ، دختر پیامبر خدا و فاطمه دختر زبیر ، از مکّه خارج شد و آهنگ یثرب کرد . قریش از این حرکت آگاه شدند و چون سوارانی به تعقیبش فرستادند و خواستند جلوی وی را بگیرند ، با برخورد شجاعانه وی روبه رو شدند و ناکام بازگشتند . پیامبر صلی الله علیه و آله در محلّه قبا به انتظار علی علیه السلام نشسته بود و چون علی علیه السلام به ایشان ملحق شد ، همگی به سوی یثرب حرکت کردند .

.


ص: 226

. .


ص: 227

. .


ص: 228

. .


ص: 229

. .


ص: 230

9751.عنه علیه السلام :الأمالی للطوسی عن أنس :لَمّا تَوَجَّهَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَی الغارِ ومَعَهُ أبو بَکرٍ أمَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیّا علیه السلام أن یَنامَ عَلی فِراشِهِ ویَتَوَشَّحَ بِبُردَتِهِ ، فَباتَ عَلِیٌّ علیه السلام مُوَطِّنا نَفسَهُ عَلَی القَتلِ ، وجاءَت رِجالُ قُرَیشٍ مِن بُطونِها یُریدونَ قَتلَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَلَمّا أرادوا أن یَضَعوا عَلَیهِ أسیافَهُم لا یَشُکّونَ أنَّهُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله ، فَقالوا : أیقِظوهُ لِیَجِدَ ألَمَ القَتلِ ویَرَی السُّیوفَ تَأخُذُهُ ، فَلَمّا أیقَظوهُ ورَأَوهُ عَلِیّا علیه السلام تَرَکوهُ وتَفَرَّقوا فی طَلَبِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَأَنزَلَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ : «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» . (1)9747.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی :أجمَعَت قُرَیشٌ عَلی قَتلِ رَسولِ اللّهِ ، وقالوا : لَیسَ لَهُ الیَومَ أحَدٌ یَنصُرُهُ وقَد ماتَ أبو طالِبٍ ، فَأَجمَعوا جَمیعا عَلی أن یَأتوا مِن کُلِّ قَبیلَهٍ بِغُلامٍ نَهدٍ (2) ، فَیَجتَمِعوا عَلَیهِ ، فَیَضرِبوهُ بِأَسیافِهِم ضَربَهَ رَجُلٍ واحِدٍ ، فَلا یَکونُ لِبَنی هاشِمٍ قُوَّهٌ بِمُعاداهِ جَمیعِ قُرَیشٍ .

فَلَمّا بَلَغَ رَسولَ اللّهِ أَنَّهُم أجمَعوا عَلی أن یَأتوهُ فِی اللَّیلَهِ الَّتِی اتَّعَدوا فیها خَرَجَ رَسولُ اللّهِ لَمَّا اختَلَطَ الظَّلامُ ومَعَهُ أبو بَکرٍ ، وإنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ أوحی فِی تِلکَ اللَّیلَهِ إلی جِبریلَ ومیکائیلَ أ نّی قَضَیتُ عَلی أحَدِکُما بِالمَوتِ فَأَیُّکُما یُواسی صاحِبَهُ ؟ فَاختارَ الحیاهَ کِلاهُما ، فَأَوحَی اللّهُ إلَیهِما : هَلّا کُنتُما کَعَلِیِّ بنِ طالِبٍ ، آخَیتُ بَینَهُ وبَینَ مُحَمَّدٍ ، وجَعَلتُ عُمُرَ أحَدِهِما أکثَرَ مِنَ الآخَرِ ، فَاختارَ عَلِیٌّ المَوتَ ، وآثَرَ مُحَمَّدا بِالبَقاءِ ، وقامَ فی مَضجَعِهِ ؟! اِهبِطا فَاحفَظاهُ مِن عَدُوِّهِ .

فَهَبَطَ جِبریلُ ومیکائیلُ ، فَقَعَدَ أحَدُهُما عِندَ رَأسِهِ ، وَالآخَرُ عِندَ رِجلَیهِ یَحرُسانِهِ مِن عَدُوِّهِ ویَصرِفانِ عَنهُ الحِجارَهَ ، وجِبریلُ یَقولُ : بَخٍ بَخٍ لَکَ یَابنَ أبی طالِبٍ ، مَن مِثلُکَ یُباهِی اللّهُ بِکَ مَلائِکَهَ سَبعِ سَماواتٍ ؟ !

وخَلَّفَ عَلِیّا عَلی فِراشِهِ لِرَدِّ الوَدائِعِ الَّتی کانَت عِندَهُ ، وصارَ إلَی الغارِ فَکَمَنَ فیهِ ، وأتَت قُرَیشٌ فِراشَهُ فَوَجَدوا عَلِیّا ، فَقالوا : أینَ ابنُ عَمِّکَ ؟ قالَ : قُلتُم لَهُ : اُخرُج عَنّا ، فَخَرَجَ عَنکُم . فَطَلَبُوا الأَثَرَ فَلَم یَقَعوا عَلَیهِ . (3) .

1- .الأمالی للطوسی : ص 447 ح 998 . راجع : ج 7 ص 554 (الذی یشری نفسه ابتغاء مرضاه اللّه ) .
2- .أی شابّ قویّ ضخم (النهایه : ج 5 ص 135 «نهد») .
3- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 39 وراجع العمده : ص 240 ح 367 وتنبیه الخواطر : ج 1 ص 173 والفضائل لابن شاذان : ص 81 والمناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 65 واُسد الغابه : ج 4 ص 98 الرقم 3789 وإحیاء علوم الدین : ج 3 ص 379 .

ص: 231

9748.امام علی علیه السلام :الأمالی ، طوسی به نقل از اَنس : چون پیامبر خدا با ابو بکر به سوی غار رفتند، پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمان داد تا در بسترش بخوابد و روانداز پیامبر خدا را به روی خود بکشد .

پس علی علیه السلام با آمادگی برای کشته شدن ، خوابید . مردانی از خاندان های مختلف قریش ، به قصد کشتن پیامبر خدا آمدند و چون خواستند شمشیرهایشان را به روی او بکشند ، شک نداشتند که وی محمّد صلی الله علیه و آله است ؛ امّا گفتند که بیدارش کنید تا درد کشتن را بچشد و ببیند چگونه شمشیرها او را در بر می گیرند .

پس چون بیدارش کردند و دیدند که علی علیه السلام است ، رهایش کردند و به دنبال پیامبر خدا پراکنده شدند . پس خداوند عز و جل نازل کرد: «و از مردم ، کسی است که جان خود را در طلب رضایت خدا به معرض فروش می نهد ، و خداوند ، به بندگانش مهربان است» . (1)9853.امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی:قریش بر قتل پیامبر خدا اجتماع کردند و گفتند: ابو طالب، مُرده است و اکنون ، دیگر کسی نیست که او را یاری کند . پس همگی اتّفاق کردند که از هر قبیله جوانی قوی بیاورند و همه با هم پیامبر صلی الله علیه و آله را یکباره با شمشیرهایشان بزنند تا بنی هاشم ، قدرت جنگ با همه قریش را نداشته باشد .

پس چون به پیامبر خدا خبر رسید که آنان اتّفاق کرده اند که در شب موعود به سراغ او بیایند ، در تاریکی شب با ابو بکر بیرون آمد . همان شب ، خداوند به جبرئیل و میکائیل علیهما السلام وحی کرد : «من مرگ یکی از شما را مقدّر کرده ام . پس کدام یک از شما فداکاری می کند [ و خود را فدای دیگری می کند]؟» .

پس هر دو ، زنده ماندن را برگزیدند و خداوند ، به هر دو وحی کرد: «چرا شما مانند علی بن ابی طالب نبودید که میان او و محمّد ، برادری ایجاد کردم و عمر یکی را بیشتر از دیگری قرار دادم . پس علی مرگ را برگزید و بقای محمّد را بر خود ترجیح داد و در بسترش ماند؟! فرود آیید و او را از دشمنش حفظ کنید» .

پس جبرئیل و میکائیل علیهما السلام فرود آمدند و یکی نزدیک سر علی علیه السلام و دیگری پایین پایش نشست و او را از دشمنش حراست می کردند و سنگ ها را از او باز می گرداندند و جبرئیل علیه السلام می گفت: «بَه بَه ، ای پسر ابو طالب! چه کس مانند توست که خداوند با او بر فرشتگان هفت آسمان مباهات کند؟!» .

و پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام را بر بسترش نهاد تا امانت هایی را که نزد او بود ، بازگردانَد و خود به سمت غار روانه و در آن ، پنهان شد . قریش نزد بستر پیامبر خدا آمدند و علی علیه السلام را یافتند . گفتند: پسر عمویت کجاست؟

گفت: «شما به او گفتید که از شهر ما بیرون رو ، او هم رفت» .

پس به دنبال ردّ پایش رفتند ؛ ولی او را نیافتند . .

1- .ر . ک : ج 7 ، ص 555 (سودا کننده جان برای خشنودی خدا) .

ص: 232

9854.امام علی علیه السلام ( به مردی که عرض کرد : من در کتابی که خداوند فرو ) مجمع البیان فی ذِکرِ مَبیتِ عَلِیٍّ علیه السلام عَلی فِراشِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : رُوِیَ أنَّهُ لَمّا نامَ عَلی فِراشِهِ قامَ جَبرائیلُ عِندَ رَأسِهِ ومیکائیلُ عِندَ رِجلَیهِ ، وجَبرائیلُ یُنادی : بَخٍ بَخٍ مَن مِثلُکَ یَا بنَ أبی طالِبٍ یُباهِی اللّهُ بِکَ المَلائِکَهَ! (1)9859.تحف العقول :الأمالی للطوسی عن ابن عبّاس :اِجتَمَعَ المُشرِکونَ فی دارِ النَّدوَهِ ؛ لِیَتَشاوَروا فی أمرِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَأَتی جَبرَئیلُ علیه السلام رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وأخبَرَهُ الخَبَرَ ، وأمَرَهُ أن لا یَنامَ فی مَضجَعِهِ تِلکَ اللَّیلَهَ ، فَلَمّا أرادَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَبیتَ أمَرَ عَلِیّا علیه السلام أن یَبیتَ فی مَضجَعِهِ تِلکَ اللَّیلَهَ ، فَباتَ عَلِیٌّ علیه السلام وتَغَشّی بِبُردٍ أخضَرَ حَضرَمِیٍّ کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَنامُ فیهِ ، وجَعَلَ السَّیفَ إلی جَنبِهِ فَلَمَّا اجتَمَعَ اُولئِکَ النَّفَرُ مِن قُرَیشٍ یَطوفونَ ویَرصُدونَهُ ویُریدونَ قَتلَهُ ، فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهُم جُلوسٌ عَلَی البابِ ، عَدَدُهُم خَمسَهٌ وعِشرونَ رَجُلاً ، فَأَخَذَ حَفنَهً من البَطحاءِ (2) ، ثُمَّ جَعَلَ یَذُرُّها عَلی رُؤوسِهِم [و] (3) هُوَ یَقرَأُ «یس * وَ الْقُرْءَانِ الْحَکِیمِ» حَتّی بَلَغَ «فَأَغْشَیْنَهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» (4) .

فَقالَ لَهُم قائِلٌ : ما تَنظُرونَ قَد وَاللّهِ خِبتُم وخَسِرتُم ، وَاللّهِ لَقَد مَرَّ بِکُم وما مِنکُم رَجُلٌ إلّا وقَد جَعَلَ عَلی رَأسِهِ تُرابا . فَقالوا : وَاللّهِ ما أبصَرناهُ ! قالَ : فَأَنزَلَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَکِرِینَ» (5) . (6) .

1- .مجمع البیان : ج 2 ص 535 ، الأمالی للطوسی : ص 469 ح 1031 ، العمده : ص 239 ح 367 ، الفضائل لابن شاذان : ص 81 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 65 ، تأویل الآیات الظاهره : ج 1 ص 89 ح 76 ؛ تذکره الخواصّ : ص 35 ، شواهد التنزیل : ج 1 ص 123 ح 133 کلّها نحوه .
2- .هو الحصی الصغار (لسان العرب : ج 2 ص 413 «بطح») .
3- .ما بین المعقوفین زیاده منّا یقتضیها السیاق .
4- .یس : 1 و 2 و 9 .
5- .الأنفال : 30 .
6- .الأمالی للطوسی : ص 445 ح 995 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 54 ح 11 .

ص: 233

9860.امام علی علیه السلام :مجمع البیان در ذکر خوابیدن علی علیه السلام در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله : نقل شده که چون [ علی علیه السلام ]در بستر وی خوابید ، جبرئیل علیه السلام ، نزدیک سرش ایستاد و میکائیل علیه السلام ، نزدیک پاهایش و جبرئیل علیه السلام ندا داد: «به به! چه کسی مانند توست که خداوند با او بر فرشتگان مباهات کند؟!» .10001.الإمامُ الرِّضا علیه السلام :الأمالی ، طوسی به نقل از ابن عبّاس : مشرکان در دار النَّدوَه گِرد آمدند تا در مورد پیامبر خدا مشورت کنند . جبرئیل علیه السلام نزد پیامبر خدا آمد و خبر این جلسه را برای ایشان آورد و به او گفت که آن شب در خوابگاهش نخوابد .

پس چون پیامبر خدا خواست که بخوابد ، به علی علیه السلام فرمان داد که آن شب در خوابگاه او بخوابد . علی علیه السلام خوابید و خود را با بُرد سبز رنگ حَضرَمی که پیامبر خدا در آن می خوابید ، پوشانید و شمشیر را در کنارش قرار داد .

چون آن گروه از مردان قریشْ دور [ خانه] او می چرخیدند و در کمین کشتنش بودند ، پیامبر خدا بیرون آمد و در حالی که 25 تن از آنان جلوی در نشسته بودند ، مشتی ماسه برداشت و بر سر آنان پاشید و [این آیات را ]می خواند: «یاسین * سوگند به قرآنِ حکمت آمیز!» تا به این آیه رسید: «بر آنان پرده ای افکندیم و از این رو نمی توانند ببینند» .

پس کسی به آنها گفت: منتظر چه هستید؟ به خدا سوگند ، ناکام ماندید و زیان کردید . به خدا سوگند ، از کنار شما گذشت و هیچ یک از شما نبود ، جز آن که [ او ]بر سرش خاک پاشید .

گفتند: به خدا سوگند ، ما او را ندیدیم .

پس خدای عز و جل نازل کرد: «هنگامی که کافران برایت نیرنگ کردند تا تو را در بند کِشند و یا بکُشند یا آواره ات سازند ، و آنان مکر می کردند و خدا هم مکر می کرد ، و خداوند ، بهترینِ مکر کنندگان است» . .


ص: 234

9996.امام صادق علیه السلام ( در پاسخ به سؤال از [تعداد ]زیارت قبر حسین علیه ) مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس فی قَولِهِ تَعالی : «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ» : تَشاوَرَت قُرَیشٌ لَیلَهً بِمَکَّهَ فَقالَ بَعضُهُم : إذا أصبَحَ فَأَثبِتوهُ بِالوِثاقِ یُریدونَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وقالَ بَعضُهُم : بَلِ اقتُلوهُ ، وقالَ بَعضُهُم : بَل أخرِجوهُ . فَأَطلَعَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ نَبِیَّهُ عَلی ذلِکَ ، فَباتَ عَلِیٌّ عَلی فِراشِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله تِلکَ اللَّیلَهَ ، وخَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتّی لَحِقَ بِالغارِ ، وباتَ المُشرِکونَ یَحرُسونَ عَلِیّا یَحسَبونَهُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَلَمّا أصبَحوا ثابوا إلَیهِ ، فَلَمّا رَأَوهُ عَلِیّا رَدَّ اللّهُ مَکرَهُم ، فَقالوا : أینَ صاحِبُکَ هذا ؟ قالَ : لا أدری ! فَاقتَصّوا أثَرَهُ ، فَلَمّا بَلَغُوا الجَبَلَ خُلِّطَ عَلَیهِم (1) فَصَعِدوا فِی الجَبَلِ ، فَمَرّوا بِالغارِ ، فَرأَوا عَلی بابِهِ نَسجَ العَنکَبوتِ فَقالوا : لَو دَخَلَ هاهُنا لَم یَکُن نَسجُ العَنکَبوتِ عَلی بابِهِ ، فَمَکَثَ فیهِ ثَلاثَ لَیالٍ . (2)9997.امام صادق علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام :إنَّ قُرَیشا لَم تَزَل تَخَیَّلُ الآراءَ وتَعمَلُ الحِیَلَ فی قَتلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله حَتّی کانَ آخِرُ مَا اجتَمَعَت فی ذلِکَ یَومَ الدّارِ دارِالنَّدوَهِ وإبلیسُ المَلعونُ حاضِرٌ فی صورَهِ أعوَرِ ثَقیفٍ ، فَلَم تَزَل تَضرِبُ أمرَها ظَهرا لِبَطنٍ حَتَّی اجتَمَعَت آراؤُها علَی أن یَنتَدِبَ مِن کُلِّ فَخِذٍ مِن قُرَیشٍ رَجُلٌ ، ثُمَّ یأخُذَ کُلُّ رَجُلٍ مِنهُم سَیفَهُ ثُمَّ یَأتِیَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وهُوَ نائِمٌ عَلی فِراشِهِ فَیَضرِبونَهُ جَمیعا بِأَسیافِهِم ضَربَهَ رَجُلٍ واحِدٍ فَیَقتُلوهُ ، وإذا قَتَلوهُ مَنَعَت قُرَیشٌ رِجالَها ولَم تُسَلِّمها ، فَیَمضی دَمُهُ هَدَرا .

فَهَبَطَ جَبرَئیلُ علیه السلام عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَنبَأَهُ بِذلِکَ وأخبَرَهُ بِاللَّیلَهِ الَّتی یَجتَمِعونَ فیها وَالسَّاعَهِ الَّتی یَأتونَ فِراشَهُ فیها ، وأمَرَهُ بِالخُروجِ فِی الوَقتِ الَّذی خَرَجَ فیه إلَی الغارِ ، فَأَخبَرَنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِالخَبَرِ ، وأمَرَنی أن أضطَجِعَ فی مَضجَعِهِ وأقِیَهُ بِنَفسی ، فَأَسرَعتُ إلی ذلِکَ مُطیعا لَهُ مَسرورا لِنَفسی بِأَن اُقتَلَ دونَهُ ، فَمَضی علیه السلام لِوَجهِهِ ، وَاضطَجَعتُ فی مَضجَعِهِ ، وأقبَلَت رَجّالاتُ قُرَیشٍ موقِنَهً فی أنفُسِها أن تَقتُلَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَلَمَّا استَوی بی وبِهِمُ البَیتُ الَّذی أنَا فیهِ ناهَضتُهُم بِسَیفی ، فَدَفَعتُهُم عَن نَفسی بِما قَد عَلِمَهُ اللّهُ وَالنّاسُ . (3) .

1- .فی المصادر الاُخری: «اختلط علیهم» ، وهو الأنسب.
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 744 ح 3251 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج5 ص389 ح9743، المعجم الکبیر : ج11 ص322 ح12155، الدرّ المنثور : ج 4 ص 50 ؛ مجمع البیان : ج 4 ص 826 .
3- .الخصال : ص366 ح58 عن جابر الجعفی عن الإمام الباقر علیه السلام .

ص: 235

9998.امام صادق علیه السلام :مسند ابن حنبل به نقل از ابن عبّاس ، در سخن خدای متعال: «هنگامی که کافران برایت نیرنگ کردند تا تو را در بند کشند» : قریش ، شبی در مکّه مشورت کردند و یکی از آنها گفت: چون صبح شد ، محمّد را محکم به بند کشید . و دیگری گفت: او را بکُشید . و یکی هم گفت: او را آواره کنید .

پس خدای عز و جل پیامبرش را از آن آگاه کرد و علی علیه السلام آن شب در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید و پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون رفت تا به غار درآمد و مشرکان ، شب را به نگهبانی از علی علیه السلام به گمان این که پیامبر صلی الله علیه و آله است ، گذراندند و چون صبح شد ، به او روی آوردند و چون دیدند علی علیه السلام است ، [ ناکام شدند و] خداوند ، مکرشان را به خودشان بازگردانْد . پس [ به علی علیه السلام ]گفتند: همراهت (پیامبر صلی الله علیه و آله ) کجاست؟

فرمود: «نمی دانم» .

پس برای ردیابی او رفتند . چون به کوه رسیدند ، کار بر ایشان مشتبه شد . از کوه ، بالا رفتند و از کنار غار گذشتند و چون بر درش تار عنکبوت دیدند ، گفتند: اگر داخل این جا شده بود ، تارهای عنکبوت ، باقی نمی مانْد .

پس پیامبر صلی الله علیه و آله سه شب در آن غار ماند .9999.امام صادق علیه السلام :امام علی علیه السلام :قریش ، پیوسته برای کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله چاره اندیشی می کردند تا در نهایت ، حیله ای کردند که روز مشورت در دار النَّدوَه بدان رسیدند و شیطان ملعون هم به چهره مرد یک چشم ثقیفی ، در جمع آنان حاضر بود .

آنان ، پیوسته بحث و بررسی کردند تا به این نظر رسیدند که از هر خاندان قریش ، مردی برگزیده شود و هر کدام شمشیرش را برگیرد و در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله در بسترش خفته است ، به سراغ او بروند و همگی یکسر و یکباره او را با شمشیرهایشان بزنند و بکشند ، و چون او را کشتند ، قریش ، این مردان را نگاه می دارد و تسلیم [ بنی هاشم] نمی کند و بدین گونه ، خونش هدر می رود .

پس جبرئیل علیه السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد و او را از آن آگاه ساخت و شبی را که در آن گِرد هم می آیند و ساعتی را هم که به بسترش می آیند ، به وی خبر داد و گفت که در چه وقتی پیامبر خدا به سوی غار ، بیرون رود .

پیامبر صلی الله علیه و آله خبر را به من داد و فرمان داد که در بسترش بخوابم و با [فدا کردن ]جانم از او محافظت کنم . به سرعت و از سرِ اطاعت و شادمانی این که به پای او کشته می شوم ، به این کار ، مبادرت کردم .

پس پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و من در خوابگاهش خوابیدم و مردان قریش ، روی آوردند و یقین داشتند که پیامبر خدا را می کُشند . پس چون در اتاقی که من بودم ، روبه روی هم قرار گرفتیم ، با شمشیرم در برابرشان ایستادگی کردم و آن گونه که خدا و مردم می دانند ، آنان را از خود راندم . .


ص: 236

10000.رجال الکشی ( به نقل از حسین بن مختار ) الطبقات الکبری عن عائشه وابن عبّاس وعائشه بنت قدامه وعلیّ علیه السلام وسراقه بن جعشم دَخَلَ حَدیثُ بَعضِهِم فی حَدیثِ بَعضٍ : أتی جِبریلُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ [أیِ اجتِماعَ قُرَیشٍ عَلی قَتلِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ] وأمَرَهُ أن لا یَنامَ فی مَضجَعِهِ تِلکَ اللَّیلَهَ ... وأمَرَ عَلِیّا أن یَبیتَ فی مَضجَعِهِ تِلکَ اللَّیلَهَ ، فَباتَ فیهِ عَلِیٌّ وتَغَشّی بُردا أحمَرَ حَضرَمِیّا کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَنامُ فیهِ ، وَاجتَمَعَ اُولئِکَ النَّفَرُ مِن قُرَیشٍ یَتَطَلَّعونَ مِن صیرِ (1) البابِ ویَرصُدونَهُ یُریدونَ ثِیابَهُ ویَأتَمِرونَ أیُّهُم یَحمِلُ عَلَی المُضطَجِعِ صاحِبِ الفِراشِ ، فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهُم جُلوسٌ عَلَی البابِ ، فَأَخَذَ حَفنَهً مِن البَطحاءِ فَجَعَلَ یَذُرُّها عَلی رُؤوسِهِم ویَتلو : «یس * وَ الْقُرْءَانِ الْحَکِیمِ» (2) حَتّی بَلَغَ : «وَ سَوَآءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ» (3) ومَضی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله .

فَقالَ قائِلٌ لَهُم : ما تَنتَظِرونَ ؟ قالوا : مُحَمَّدا ، قالَ : خِبتُم وخَسِرتُم ، قَد وَاللّهِ مَرَّ بِکُم وذَرَّ عَلی رُؤوسِکُمُ التُّرابَ ، قالوا : وَاللّهِ ما أبصَرناهُ ! وقاموا یَنفُضونَ التُّرابَ عَن رُؤوسِهِم ، وهُم : أبو جَهلٍ وَالحَکَمُ بنُ أبِی العاصِ وعُقبَهُ بنُ أبی مُعَیطٍ وَالنَّضرُ بنُ الحارِثِ واُمَیَّهُ بنُ خَلَفٍ وَابنُ الغَیطَلَهَ وزَمعَهُ بنُ الأَسوَدِ ، وطُعَیمَهُ بنُ عَدِیٍّ ، وأبو لَهَبٍ واُبَیُّ بنُ خَلَفٍ ونَبیهٌ ومُنَبِّهٌ ابنَا الحَجّاجِ ، فَلَمّا أصبَحوا قامَ عَلِیٌّ عَنِ الفِراشِ ، فَسَأَلوهُ عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : لا عِلمَ لی بِهِ . (4) .

1- .الصِّیْر : شِقّ الباب (النهایه : ج 3 ص 66 «صیر») .
2- .یس : 1 و 2 .
3- .یس : 10 .
4- .الطبقات الکبری : ج 1 ص 227 و 228 .

ص: 237

10001.امام رضا علیه السلام :الطبقات الکبری به نقل از عایشه و ابن عبّاس و عایشه بنت قدامه و علی علیه السلام و سراقه بن جعشم که متن حدیث ، ترکیبی از گفته های همه اینهاست : جبرئیل علیه السلام نزد پیامبر خدا آمد و از گِرد آمدن قریش برای کشتن او آگاهش کرد و از او خواست که آن شب در بسترش نخوابد ... و پیامبر خدا به علی علیه السلام فرمود که وی ، آن شب در بستر او بخوابد .

پس علی علیه السلام آن شب در آن جا خوابید و خود را با بُرد سرخ (1) حَضرَمی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن می خوابید ، پوشانْد و مردان قریش از شکافِ در،او را می پاییدند و به خیال همان بُرد ، در کمین پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بودند و نقشه می کشیدند که کدام یک به کسی که در بستر خفته ، حمله کند .

پس پیامبر خدا بیرون آمد ، مشتی ماسه برداشت و در حالی که بر سر آنانی که جلوی در نشسته بودند ، می پاشید ، خواند: «یاسین * سوگند به قرآنِ حکمت آمیز» تا به این آیه رسید: «و برایشان فرقی ندارد . چه هشدار دهی و چه ندهی ، ایمان نمی آورند» و عبور کرد .

پس کسی به آنان گفت: منتظر چه هستید؟

گفتند : منتظر محمّد هستیم .

گفت: ناکام ماندید و زیان کردید . به خدا سوگند ، از کنار شما گذشت و بر سرتان خاک پاشید .

گفتند: به خدا سوگند ، ما او را ندیدیم .

برخاستند و خاک از سر و روی خود گرفتند و آنان ، ابو جهل ، حَکَم بن ابی العاص ، عقبه بن ابی معیط ، نضر بن حارث ، امیّه بن خلف ، ابن غیطله ، زمعه بن اسود ، طعیمه بن عدی ، ابو لهب ، اُبیّ بن خلف و نبیه و مُنبه ، دو پسر حجّاج بودند .

چون صبح شد ، علی علیه السلام از بستر برخاست و آنان ، پیامبر خدا را از وی سراغ گرفتند . علی علیه السلام گفت: «اطّلاعی از او ندارم» . .

1- .در متن الطبقات الکبری ، «احمر» به معنای «سرخ» آمده است که با روایات فراوان دیگر ، مطابق نیست .

ص: 238

10002.بحار الأنوار عن إسحاقِ بنِ عمّارٍ الصَّیرفیّ :المستدرک علی الصحیحین عن ابن عبّاس :شَری عَلِیٌّ نَفسَهُ ولَبِسَ ثَوبَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ نامَ مَکانَهُ . قالَ : وکانَ المُشرِکونَ یَرمونَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وقَد کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ألبَسَهُ بُردَهً ، وکانَت قُرَیشٌ تُریدُ أن تَقتُلَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَجَعَلوا یَرمونَ عَلِیّا ویَرَونَهُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وقَد لَبِسَ بُردَهً ، وجَعَلَ عَلِیٌّ رضی الله عنهیَتَضَوَّرُ (1) ، فَإِذا هُوَ عَلِیٌّ فَقالوا : إنَّکَ لَلَئیمٌ ؛ إنَّکَ لَتَتَضَوَّرُ وکانَ صاحِبُکَ لا یَتَضَوَّرُ ، ولَقَدِ استَنکرناهُ مِنکَ . (2)10003.بحار الأنوار عن فائدٍ عَنِ الإمامِ الکاظمِ علیه امسند ابن حنبل عن ابن عبّاس :شَری عَلِیٌّ نَفسَهُ ؛ لَبِسَ ثَوبَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ نامَ مَکانَهُ ، قالَ : وکانَ المُشرِکونَ یَرمونَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَجاءَ أبو بَکرٍ وعَلِیٌّ نائِمٌ ، قالَ : وأبو بَکرٍ یَحسَبُ أنَّهُ نَبِیُّ اللّهِ ، فَقالَ : یا نَبِیَّ اللّهِ ، قالَ : فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ : إنَّ نَبِیَّ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَد انطَلَقَ نَحوَ بِئرِ مَیمونٍ فَأَدرِکهُ ، قالَ : فَانطَلَقَ أبو بَکرٍ فَدَخَلَ مَعَهُ الغارَ ، قالَ : وجَعَلَ عَلِیٌّ یُرمی بِالحِجارَهِ کَما کانَ یُرمی نَبِیُّ اللّهِ وهُوَ یَتَضَوَّرُ ، قَد لَفَّ رَأسَهُ فِی الثَّوبِ لا یُخرِجُهُ ، حَتّی أصبَحَ ، ثُمَّ کَشَفَ عَن رَأسِهِ ، فَقالوا : إنَّکَ لَلَئیمٌ ؛ کانَ صاحِبُکَ نَرمیهِ فَلا یَتَضَوَّرُ وأنتَ تَتَضَوَّرُ ، وقَدِ استَنکَرنا ذلِکَ . (3) .

1- .التَّضَوُّر : الصیاح والتلوّی عند الضرب أو الجوع (مجمع البحرین : ج 2 ص 1088 «ضور») .
2- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 5 ح 4263 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 68 ، تفسیر الحبری : ص 242 ح 9 وفیهما «لنائم» بدل «للئیم» ، تفسیر فرات : ص 66 ح 33 کلّها نحوه .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 709 ح 3062 ، فضائل الصحابه لابن حنبل: ج2 ص684 ح 1168 ، المستدرک علی الصحیحین: ج3 ص 143 ح 4652 و ص 5 ح 4263 نحوه ، خصائص أمیرالمؤمنین للنسائی : ص 72 ح 23 ؛ تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 101 ح 293 .

ص: 239

10002.بحار الأنوار ( به نقل از اسحاق بن عمّار صیرفی ) المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابن عبّاس : علی علیه السلام جانفشانی کرد و لباس پیامبر صلی الله علیه و آله را به تن نمود و سپس در جایش خوابید .

و مشرکان ، پیش تر نیز به پیامبر صلی الله علیه و آله که بُرد می پوشید ، سنگ پرتاب می کردند . آنان می خواستند پیامبر صلی الله علیه و آله را بکشند و چون پیامبر صلی الله علیه و آله بُرد خود را بر تن علی علیه السلام کرده بود ، آنان به علی علیه السلام ، به خیال این که پیامبر است ، سنگ پرتاب می کردند و علی علیه السلام هم از درد به خود می پیچید .

و آن گاه که متوجّه شدند علی علیه السلام است ، به وی گفتند: تو لئیمی . تو به خود می پیچیدی و محمّد به خود نمی پیچید و این برای ما عادی نبود .10003.بحار الأنوار ( به نقل از فائد ) مسند ابن حنبل به نقل از ابن عبّاس : علی علیه السلام جانفشانی کرد ، لباس پیامبر صلی الله علیه و آله را به تن کرد و سپس در جایش خوابید .

مشرکان ، پیش تر نیز به پیامبر صلی الله علیه و آله [ سنگ ] پرتاب می کردند . پس ابو بکر آمد و علی علیه السلام خواب بود و ابو بکر پنداشت که او پیامبر خداست . گفت: ای پیامبر خدا!

علی علیه السلام فرمود: «پیامبر خدا ، آهنگِ چاه میمون کرده است . به او برس» .

ابو بکر رفت و با هم داخل غار شدند .

و به علی علیه السلام سنگ پرتاب می شد ، همان گونه که به پیامبر صلی الله علیه و آله پرتاب می شد ، و او به خود می پیچید ؛ ولی سرش را از لباس بیرون نمی آورد تا این که صبح شد و سرش را باز کرد . پس مشرکان به او گفتند: تو ناکَسی . یارت (پیامبر صلی الله علیه و آله ) به خود نمی پیچید و تو به خود می پیچیدی و این برای ما عجیب بود . .


ص: 240

10004.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری:أصبَحَ الرَّهطُ الَّذین کانوا یَرصُدونَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَدَخَلُوا الدّارَ ، وقامَ عَلِیٌّ علیه السلام عَن فِراشِهِ ، فَلَمّا دَنَوا مِنهُ عَرَفوهُ ، فَقالوا لَهُ : أینَ صاحِبُکَ ؟ قالَ : لا أدری ، أَ وَرَقیبا کُنتُ عَلَیهِ ؟ ! أمَرتُموهُ بِالخُروجِ فَخَرَجَ . فَانتَهَروهُ وضَرَبوهُ وأخرَجوهُ إلَی المَسجِدِ ، فَحَبَسوهُ ساعَهً ثُمَّ تَرَکوهُ . (1)10005.عنه صلی الله علیه و آله :الأمالی للطوسی عن هند بن[أبی] هاله وأبی رافع وعمّار بن یاسر فی ذِکرِ اجتِماعِ قُرَیشٍ عَلی قَتلِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وعَزمِهِ عَلَی الهِجرَهِ إلَی المَدینَهِ -: دَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّا علیه السلام وقالَ لَهُ : یا عَلِیُّ ، إنَّ الرّوحَ هَبَطَ عَلَیَّ بِهذِهِ الآیَهِ آنِفا ، یُخبِرُنی أنَّ قُرَیشا اجتَمَعوا عَلَی المَکرِ بی وقَتلی ، وأنَّهُ أوحی إلَیَّ رَبّی عَزَّوجَلَّ أن أهجُرَ دارَ قَومی ، وأن أنطَلِقَ إلی غارِ ثوَرٍ تَحتَ لَیلَتی ، وأنَّهُ أمَرَنی أن آمُرَکَ بِالمَبیتِ عَلی ضِجاعی أو قال : مَضجَعی لِیَخفی بِمَبیتِکَ عَلَیهِ أثَرَی ، فَما أنتَ قائِلٌ وما صانِعٌ ؟

فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : أَ وَتَسلَمُ بِمَبیتی هُناکَ یا نَبِیَّ اللّهِ ؟ قالَ : نَعَم ، فَتَبَسَّمَ عَلِیٌّ علیه السلام ضاحِکا ، وأهوی إلی الأَرضِ ساجِدا شُکرا بِما أنبَأَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِن سَلامَتِهِ ، وکانَ عَلِیٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ أوَّلَ مَن سَجَدَ للّهِِ شُکرا ، وأوَّلَ مَن وَضَعَ وَجهَهُ عَلَی الأَرضِ بَعدَ سَجدَتِهِ مِن هذِهِ الاُمَّهِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَلَمّا رَفَعَ رأسَهُ قالَ لَهُ : اِمضِ لِما اُمِرتَ فِداکَ سَمعی وبَصَری وسُوَیداءُ قَلبی، ومُرنی بِما شِئتَ أکُن فیهِ کَمَسَرَّتِکَ، وأقَع (2) مِنهُ بِحَیثُ مُرادُکَ ، وإن تَوفیقی إلّا بِاللّهِ ... .

فَلَمّا غَلَقَ اللَّیلُ أبوابَهُ وأسدَلَ أستارَهُ وَانقَطَعَ الأَثَرُ ، أقبَلَ القَومُ عَلی عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ یَقذِفونَهُ بِالحِجارَهِ وَالحَلَمِ (3) ، ولا یَشُکّونَ أنَّهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتّی إذا بَرَقَ الفَجرُ وأشفَقوا أن یَفضَحَهُمُ الصُّبحُ ، هَجَمَوا عَلی عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ ، وکانَت دورُ مَکَّهَ یَومَئِذٍ سَوائِبَ لا أبوابَ لَها ، فَلَمّا بَصُرَ بِهِم عَلِیٌّ علیه السلام قَدِ انتَضَوُا السُّیوفَ وأقبَلوا عَلَیهِ بِها ، وکانَ یَقدَمُهُم خالِدُ بنُ الوَلیدِ بنِ المُغیرَهِ ، وَثَبَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فَخَتَلَهُ وهَمَزَ یَدَهُ (4) ، فَجَعَلَ خالِدٌ یَقمِصُ (5) قِماصَ البَکْرِ (6) ، ویَرغو رُغاءَ الجَمَلِ ، ویَذعَرُ ویَصیحُ ، وهُم فی عَرجِ الدّارِ مِن خَلفِهِ ، وشَدَّ عَلَیهِم عَلِیٌّ علیه السلام بِسَیفِهِ یَعنی سَیفَ خالِدٍ فَأَجفَلوا (7) أمامَهُ إجفالَ النَّعَمِ إلی ظاهِرِ الدّارِ ، فَتَبَصَّروهُ فَإِذا هُوَ عَلِیٌّ علیه السلام ، فَقالوا : إنَّکَ لَعَلِیٌّ ؟ قالَ : أنَا عَلِیٌّ ، قالوا : فَإِنّا لَم نُرِدکَ ، فَما فَعَلَ صاحِبُکَ ؟ قالَ : لا عِلمَ لی بِهِ وقَد کانَ عَلِمَ یَعنی عَلِیّا علیه السلام أنَّ اللّهَ تَعالی قَد أنجی نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله بِما کانَ أخبَرَهُ مِن مُضِیِّهِ إلَی الغارِ وَاختِبائِهِ فیهِ ، فَأَذکَت قُرَیشٌ عَلَیهِ العُیونَ ، ورَکِبَت فی طَلَبِهِ الصَّعبَ وَالذَّلولَ ، واُمهِلَ عَلِیٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ حَتّی إذا أعتَمَ (8) مِنَ اللَّیلَهِ القابِلَهِ انطَلَقَ هُوَ وهِندُ بنُ أبی هالَهَ حَتّی دَخَلا عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی الغارِ ، فَأَمَرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله هِندا أن یَبتاعَ لَهُ وَلِصاحِبِهِ بَعیرَینِ ، فَقالَ أبو بَکرٍ : قَد کُنتُ أعدَدتُ لی ولَکَ یا نَبِیَّ اللّهِ راحِلَتَینِ نَرتَحِلُهُما إلی یَثرِبَ . فَقالَ : إنّی لا آخُذُهُما ولا أحَدَهُما إلّا بِالثَّمَنِ . قالَ : فَهِیَ لَکَ بِذلِکَ ، فَأَمَرَ صلی الله علیه و آله عَلِیّا علیه السلام فَأَقبَضَهُ الثَّمَنَ ، ثُمَّ أوصاهُ بِحِفظِ ذِمَّتِهِ وأداءِ أمانَتِهِ .

وکانَت قُرَیشٌ تَدعو مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله فِی الجاهِلِیَّهِ الأَمینَ ، وکانَت تَستَودِعُهُ وتَستَحفِظُهُ أموالَها وأمتِعَتَها ، وکَذلِکَ مَن یَقدَمُ مَکَّهَ مِنَ العَرَبِ فِی المَوسِمِ ، وجاءَتهُ النُّبُوَّهُ وَالرِّسالَهُ وَالأَمرُ کَذلِکَ ، فَأَمَرَ عَلِیّا علیه السلام أن یُقیمَ صارِخا یَهتِفُ بِالأَبطَحِ غُدوَهً وعَشِیّا : ألا مَن کانَ لَهُ قِبَلَ مُحَمَّدٍ أمانَهٌ أو وِدیعَهٌ فَلیَأتِ فَلتُؤَدَّ إلَیهِ أمانَتُهُ .

قالَ : وقالَ النَّبِیُّ : إنَّهُم لَن یَصِلوا مِن الآنِ إلَیکَ یا عَلِیُّ بِأَمرٍ تَکرَهُهُ حَتّی تَقدَمَ عَلَیَّ ، فَأَدِّ أمانَتی عَلی أعیُنِ النّاسِ ظاهِرا ، ثُمَّ إنّی مُستَخلِفُکَ عَلی فاطِمَهَ ابنَتی ومُستخَلِفٌ رَبّی عَلَیکُما ومُستَحفِظُهُ فیکُما ، وأمَرَهُ أن یَبتاعَ رَواحِلَ لَهُ ولِلفَواطِمِ ، ومَن أزمَعَ (9) لِلهِجرَهِ مَعَهُ مِن بَنی هاشِمٍ ... .

وقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ وهُو یوصیهِ : وإذا أبرَمتَ ما أمَرتُکَ فَکُن عَلی اُهبَهِ الهِجرَهِ إلَی اللّهِ ورَسولِهِ ، وسِر إلَیَّ لِقُدومِ کِتابی إلَیکَ ، ولا تَلبَث بَعدَهُ ... .

ولَمّا وَرَدَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَدینَهَ نَزَلَ فی بَنی عَمرِو بنِ عَوفٍ بِقُباءَ ، فَأَرادَهُ أبو بَکرٍ عَلی دُخولِهِ المَدینَهَ وألاصَهُ (10) فی ذلِکَ ، فَقالَ صلی الله علیه و آله : ما أنَا بِداخِلِها حَتّی یَقدَمَ ابنُ عَمّی وَابنَتی ؛ یَعنی عَلِیّا وفاطِمَهَ علیهما السلام ... ثُمَّ کَتَبَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام کِتابا یَأمُرُهُ فیهِ بِالمَسیرِ إلَیهِ وقِلَّهِ التَّلَوُّمِ (11) ، وکان الرَّسولُ إلَیهِ أبا واقِدٍ اللَّیثِیَّ ، فَلَمّا أتاهُ کِتابُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله تَهَیَّأَ لِلخُروجِ وَالهِجرَهِ ، فَآذَنَ مَن کانَ مَعَهُ مِن ضُعَفاءِ المُؤمِنینَ ، فَأَمَرَهُم أن یَتَسَلَّلوا ویَتَخَفَّفوا إذا مَلَأَ اللَّیلُ بَطنَ کُلِّ وادٍ إلی ذی طُویً ، وخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام بِفاطِمَهَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله واُمِّهِ فاطِمَهَ بِنتِ أسَدِ بنِ هاشِمٍ ، وفاطِمَهَ بِنتِ الزُّبَیرِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ وقَد قیلَ هِیَ ضُباعَهُ وتَبِعَهُم أیمَنُ ابنُ اُمِّ أیمَنَ مَولی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وأبو واقِدٍ رَسولُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَجَعَلَ یَسوقُ بُالرَّواحِلِ فَأَعنَفَ بِهِم .

فَقالَ عَلِیٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ : اُرفُق بِالنِّسوَهِ یا أبا واقِدٍ ؛ إنَّهُنَّ مِنَ الضَّعائِفِ . قالَ : إنّی أخافُ أن یُدرِکَنَا الطّالِبُ أو قالَ : الطُّلَّبُ فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : اِربَع (12) عَلَیکَ ؛ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ لی : یا عَلِیُّ ، إنَّهُم لَن یَصِلوا مِن الآنِ إلَیکَ بِما تَکرَهُهُ ، ثُمَّ جَعَلَ یَعنی عَلِیّا علیه السلام یَسوقُ بِهِنَّ سَوقا رَفیقا وهُوَ یَرتَجِزُ ویَقولُ :


لَیسَ إلّا اللّهَ فَارفَع ظَنَّکا

یَکفیکَ رَبُّ النّاسِ ما أهَمَّکا


وسارَ فَلَمّا شارَفَ ضَجَنانَ (13) أدرَکَهُ الطُّلَّبُ ، وعَدَدُهُم سَبعَهُ فَوارِسَ مِن قُرَیشٍ مُستَلئِمینَ (14) ، وثامِنُهُم مَولًی لِحَربِ بنِ اُمَیَّهَ یُدعی جَناحا ، فَأَقبَلَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلی أیمَنَ وأبی واقِدٍ ، وقَد تَراءَی القَومُ ، فَقالَ لَهُما : أنیخَا الإِبِلَ وَاعقِلاها ، وتَقَدَّمَ حَتّی أنزَلَ النِّسوَهَ ، ودَنَا القَومُ فَاستَقبَلَهُم علیه السلام مُنتَضِیا سَیفَهُ ، فَأَقبَلوا عَلَیهِ فَقالوا : أظَنَنتَ أنَّکَ یا غُدَرُ (15) ناجٍ بِالنِّسوَهِ ؟ ! اِرجِع لا أبَا لَکَ . قالَ : فَإِن لَم أفعَل ؟ قالوا : لَتَرجِعَنَّ راغِما ، أو لَنَرجِعَنَّ بِأَکثَرِکَ شَعرا وأهوَنُ بِکَ مِن هالِکٍ ، ودَنَا الفَوارِسُ مِنَ النِّسوَهِ وَالمَطایا لِیُثَوِّروها ، فَحالَ عَلِیٌّ علیه السلام بَینَهُم وبَینَها ، فَأَهوی لَه جَناحٌ بِسَیفِهِ ، فَراغَ (16) عَلِیٌّ علیه السلام عَن ضَرَبَتِهِ وتَخَتَّلَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فَضَرَبَهُ عَلی عاتِقِهِ ، فَأَسرَعَ السَّیفُ مُضِیّا فیهِ حَتّی مَسَّ کاثِبَهَ (17) فَرَسِهِ ، فَکانَ علیه السلام یَشُدُّ عَلی قَدَمِهِ شَدَّ الفَرَسِ ، أو الفارِسِ عَلی فَرَسِهِ ، فَشَدَّ عَلَیهِم بِسَیفِهِ وهُوَ یَقولُ :


خَلّوا سَبیلَ الجاهِدِ المُجاهِدِ

آلَیتُ لا أعبُدُ غَیرَ الواحِدِ


فَتَصَدَّعَ عَنهُ القَومُ وقالوا لَهُ : اَغنِ عَنّا نَفسَکَ یَابنَ أبی طالِبٍ . قالَ : فَإِنّی مُنطَلِقٌ إلَی ابنِ عَمّی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِیَثرِبَ ، فَمَن سَرَّهُ أن اُفرِیَ لَحمَهُ واُریقَ دَمَهُ فَلیَتَعَقَّبنی أو فَلیَدنُ مِنّی .

ثُمَّ أقبَلَ عَلی صاحِبَیهِ أیمَنَ وأبی واقِدٍ فَقالَ لَهُما : أطلِقا مَطایاکُما .

ثُمَّ سارَ ظاهِرا قاهِرا حَتّی نَزَلَ ضَجَنانَ ، فَتَلَوَّمَ بِها قَدرَ یَومِهِ ولَیلَتِهِ ، ولَحِقَ بِهِ نَفَرٌ مِنَ المُستَضعَفینَ مِنَ المُؤمِنینَ وفیهِم اُمُّ أیمَنَ مَولاهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَظَلَّ لَیلَتَهُ تِلکَ هُوَ وَالفَواطِمُ اُمُّهُ فاطِمَهُ بِنتُ أسَدٍ ، وفاطِمَهُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وفاطِمَهُ بِنتُ الزُّبَیرِ طَورا یُصَلّونَ وطَورا یَذکُرونَ اللّهَ قِیاما وقُعودا وعَلی جُنوبِهِم ، فَلَم یَزالوا کَذلِکَ حَتّی طَلَعَ الفَجرُ فَصَلّی علیه السلام بِهِم صَلاهَ الفَجرِ ، ثُمَّ سارَ لِوَجهِهِ یَجوبُ مَنزِلاً بَعدَ مَنزِلٍ لا یَفتُرُ عَن ذِکرِ اللّهِ ، وَالفَواطِمُ کَذلِکَ وغَیرُهُم مِمَّن صَحِبَهُ حَتّی قَدِمُوا المَدینَهَ . (18) .

1- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 374 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 516 نحوه .
2- .ویمکن ضبطها ب «واقِعٌ مِنهُ...» أیضا.
3- .جمع حَلَمه : نبات ینبت بنجد فی الرمل ، لها زهر ، وورقها اُخیشن ، علیه شوک (لسان العرب : ج 12 ص 148 و 149 «حلم») .
4- .خَتَلَهُ : أی داورَه وطلبه من حیث لا یشعر (النهایه : ج 2 ص 10 «ختل») . والهَمْز : العصر (لسان العرب : ج 5 ص 426 «همز») .
5- .القِماص : هو أن لا یستقرّ فی موضع ، تراه یقمِص فیَثب من مکانه من غیر صبر (لسان العرب : ج 7 ص 82 «قمص») .
6- .البَکْر : الفَتیُّ من الإبل ، بمنزله الغلام من الناس (النهایه : ج 1 ص 149 «بکر») .
7- .جَفَلَ : إذا أسرع وذهب فی الأرض (مجمع البحرین : ج 1 ص 300 «جفل») .
8- .أعْتَمَ الرجل : صار فی العَتَمه ؛ وهی ثلث اللیل الأوّل بعد غیبوبه الشَّفَق (لسان العرب : ج 12 ص 381 «غنم») .
9- .أی أجمعَ الرأی وعزمَ علیه (مجمع البحرین : ج 2 ص 781 «زمع») .
10- .أی أدارهُ وراودهُ (النهایه : ج 4 ص 276 «لوص») .
11- .التَّلَوُّم : الانتظار والتلبّث (لسان العرب : ج 12 ص 557 «لوم») .
12- .أی ارفق بنفسک وکُفّ (الصحاح : ج 3 ص 1212 «ربع») .
13- .جبل بناحیه تهامه علی برید من مکّه، وهناک الغمیم، فی أسفله مسجد صلّی فیه رسول اللّه صلی الله علیه و آله (معجم البلدان : ج 3 ص 453) .
14- .استلأم الرجل : إذا لبِس ما عنده من عُدّهٍ ؛ رمح وبیضه ومِغفَر وسیف ونَبل (لسان العرب : ج 12 ص 532 «لأم») .
15- .غُدَر : معدول عن غادر للمبالغه (النهایه : ج 3 ص 345 «غدر») .
16- .أی حادَ (لسان العرب : ج 8 ص 431 «روغ») .
17- .هی من الفرس مُجتمع کتفیه قُدّام السرج (النهایه : ج 4 ص 152 «کثب») .
18- .الأمالی للطوسی : ص 465 469 ح 1031 وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 182 184 وکشف الغمّه : ج 2 ص 30 32 .

ص: 241

10006.عنه صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری :چون صبح شد ، گروهی که در کمین پیامبر خدا نشسته بودند ، داخل خانه ریختند و علی علیه السلام از بسترش برخاست . پس چون نزدیکش شدند ، او را شناختند و گفتند: یارت کجاست؟

گفت: «نمی دانم . مگر من مراقب او هستم؟ به او فرمان دادید بیرون برود و او هم رفت » .

پس بر سرش فریاد کشیدند و کتکش زدند و او را به مسجد الحرام بردند و ساعتی در آن جا زندانی اش کردند و سپس رهایش ساختند .10004.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الأمالی ، طوسی به نقل از هند بن [ ابی ] هاله و ابو رافع و عمّار بن یاسر ، در بیان گردآمدن قریش بر کشتن پیامبر خدا و تصمیم ایشان به هجرت به مدینه : پیامبر خدا ، علی علیه السلام را فرا خوانْد و به او فرمود: «ای علی! روح الأمین ، چند لحظه پیش با این آیه نزد من آمد و خبر داد که قریش برای نیرنگ زدن به من و کشتنم گِرد آمده اند و از سوی پروردگارم به من وحی شده است که از خانه خاندانم هجرت کنم و در پوشش شب به غار ثور بروم ، و همو به من فرموده که به تو فرمان دهم که بر جای من بخوابی تا با خوابیدنت بر بستر من ، ردّ پایم پوشیده بماند . تو چه می گویی و چه می کنی؟» .

علی علیه السلام گفت: ای پیامبر خدا! آیا با خوابیدن من در آن جا ، تو سالم می مانی؟

فرمود: «آری» .

علی علیه السلام ، شادمانه لبخند زد و به شکر خبر سلامت پیامبر صلی الله علیه و آله سر به سجده نهاد . و علی درودهای خدا بر او باد ، نخستین کسی بود که برای خدا سجده شکر کرد و نخستین فرد این امّت ، پس از پیامبر خدا بود که پس از سجده ، چهره بر خاک نهاد .

پس چون سر برداشت ، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : در پی فرمانی که یافته ای برو . گوش و چشم و ژرفای قلبم فدای تو باد! به من هر فرمانی می خواهی ، بده که خشنودی ات را به دست می آورم ، و هر جا بخواهی می روم و توفیقم جز از خدا نیست ... .

پس چون شب درهایش را بست و پرده هایش را فرو انداخت و اثری پیدا نماند ، مردانِ در کمین نشسته ، به علی درودهای خدا بر او باد ، روی آوردند و سنگ و خار (1) به سوی او پرتاب می کردند و شک نداشتند که او پیامبر خداست تا آن که سپیده دمید .

آنان از رسوایی در روشنایی صبح ترسیدند . پس به علی که درودهای خدا بر او باد ، هجوم آوردند . در آن زمان ، خانه های مکّه بی در و پیکر بود . از این رو علی علیه السلام آنان را دید که شمشیر از نیام کشیده اند و به سوی او رو آورده اند و پیشاپیش ایشان ، خالد بن ولید بن مغیره است .

پس علی علیه السلام بر خالد پرید و غافلگیرش کرد و چنان دستش را فشرد که مانند بچّه شتر ، بی تابی می کرد و همچون شتر ، صدا می کرد و به خود می پیچید و فریاد می زد و مردان قریش ، در پی او و در خَم خانه بودند .

علی علیه السلام با شمشیری که از دست خالد در آورده بود ، بر آنان حمله برد و آنان ، چون چارپایان از جلویش به پشت خانه گریختند و چون خوب نگریستند ، دیدند که علی علیه السلام است . گفتند: آیا تو علی هستی؟

فرمود : «آری ، من علی هستم» .

گفتند: ما قصد تو را نداشتیم . یار و همراهت چه کرد؟

فرمود : «من اطّلاعی از او ندارم» و علی علیه السلام می دانست که خداوند متعال ، پیامبرش را نجات داده است ؛ چون خبرش کرده بود که به غار رفته و در آن پنهان شده است .

پس قریش ، جاسوسانی در پیِ پیامبر صلی الله علیه و آله فرستادند و در طلب او روانه کوه و بیابان شدند . علی درودهای خدا بر او باد ، صبر کرد تا یک سوم از شب بعد سپری شد و با هند بن ابی هاله ، عازم غار شدند و نزد پیامبر رفتند.

پیامبر خدا به هند ، فرمان داد که دو شتر برای او و همراهش بخرد ؛ ولی ابو بکر گفت: ای پیامبر خدا! من از پیش ، دو شتر برای خود و شما آماده کرده ام که با آنها به یثرب برویم.

فرمود: «من آن دو و حتی یکی از آنها را نمی گیرم ، مگر آن که بهایش را بگیری» .

ابو بکر گفت: آن دو در برابر بهایش برای تو باشد .

پس [ پیامبر خدا ] به علی علیه السلام ، فرمان داد و علی علیه السلام ، بهایش را به ابو بکر پرداخت . سپس پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام درباره حفظ پیمان و بازگرداندن امانت هایش سفارش کرد.

قریش ، محمّد صلی الله علیه و آله را در جاهلیت ، «امین» می نامیدند و پیش وی ودیعه می نهادند و حفظ اموال و کالاهای خود را به او می سپردند ، و نیز برخی از اعراب که در موسم حج به مکّه می آمدند .

پس از نبوّت ایشان نیز کار ، به همین شیوه بود . پیامبر خدا به علی علیه السلام فرمان داد که [ پس از خروج از مکّه ] با صدای بلند و رسا در ابطح (مکّه) ، صبح و شام ، ندا دهد: آگاه باشید! هرکس امانت یا ودیعه ای در پیش محمّد دارد ، بیاید تا امانتش به او بازگردانده شود .

[ علی علیه السلام ] می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «آنان از اکنون تا آن گاه که بر من درآیی ، نمی توانند هیچ گزندی به تو برسانند . پس امانت های نزد مرا آشکارا و در پیش دید مردم ، باز گردان . همچنین تو را به جای خود ، برای دخترم فاطمه می گذارم و پروردگارم را برای هر دوی شما ، و از او می خواهم تا شما را حفظ کند» و به علی علیه السلام فرمان داد که شترهایی برای او و فاطمه ها (2) و نیز هرکس از بنی هاشم که قصد هجرت با او را دارد ، بخرد . . .

و پیامبر خدا به علی علیه السلام چنین سفارش کرد: «و چون آنچه به تو فرمان دادم ، به جا آوردی ، آماده هجرت به سوی خدا و پیامبرش باش و پس از رسیدن نامه ام به تو ، بی درنگ ، حرکت کن . . .» .

و چون پیامبر خدا به مدینه وارد شد ، در میان قبیله بنی عمرو بن عوف در قُبا توقّف کرد ؛ ولی ابو بکر از او خواست که به مدینه وارد شود و بر این درخواست ، اصرار ورزید ؛ امّا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «من به آن وارد نمی شوم تا آن که پسر عمو و دخترم ، یعنی علی و فاطمه برسند» ...

سپس پیامبر خدا به علی بن ابی طالب علیه السلام نامه ای نوشت و در آن به حرکت به سوی او و درنگ نکردن ، فرمان داد و نامه رسان ، ابوواقد لیثی بود .

چون نامه پیامبر خدا به علی علیه السلام رسید ، آماده خروج و هجرت شد و به مؤمنان ناتوانی که با او مانده بودند ، خبر و فرمان داد که در سیاهی شب ، پنهان و سبک بار ، خود را از هر درّه ای به «ذی طُوی» (3) برسانند .

علی علیه السلام به همراه فاطمه (دختر پیامبر خدا) و فاطمه بنت اسد (مادرش) و فاطمه (دختر زبیر بن عبد المطّلب که نامش ضباعه هم گفته شده ) حرکت کرد .

سپس ایمن بن امّ اَیمَن (آزاد شده پیامبر خدا) به آنها پیوست و[ نیز ] ابو واقد (فرستاده پیامبر خدا) که شتران را تند و سخت می راند . پس علی که درودهای خدا بر او باد ، به او فرمود : «ای ابو واقد ! با زنان ، مدارا کن . آنها ناتوان اند» .

ابو واقد گفت : می ترسم که تعقیب کنندگان به ما دست یابند .

علی علیه السلام فرمود : «آسوده باش که پیامبر خدا به من فرمود : ای علی ! آنان نمی توانند به تو گزندی برسانند » .

سپس علی علیه السلام ، شتران را به نرمی راند و چنین رجز می خواند :

جز خداوند نیست ، پس گمانت را بلند دار

پروردگارِ مردم ، از آنچه اندیشناک آنی ، کفایتت می کند.

و رفتند و چون به «ضَجَنان» (4) نزدیک شدند ، تعقیب کنندگان به آنها رسیدند . آنان ، هفت سوار قریشی و غرق در سلاح بودند و نفر هشتم آنان ، آزاد شده حرب بن امیّه به نام جناح بود .

پس علی علیه السلام چون آن گروه را دید ، به ایمن و ابو واقد رو کرد و فرمود : «شترها را بخوابانید و ببندید» و جلو رفت تا زنان ، پیاده شوند . سپس به نزدیک سواران رفت و با شمشیر آخته از آنان استقبال کرد .

پس آنان به علی علیه السلام روی آوردند و گفتند : ای خیانتکار ! آیا گمان بُردی که تو نجات دهنده زنان هستی؟ بی پدر (بی کس) شَوی ، بازگرد!

علی علیه السلام فرمود : «اگر باز نگردم چه؟».

گفتند: یا ذلیلانه بازگرد و یا سرت را می بُریم و مرگ را برایت آسان ترین چیز می کنیم.

سواران به زنان و مَرکب ها نزدیک شدند تا آنان را از جا برکَنند . پس علی علیه السلام میان آنان ، حایل شد . جناح ، شمشیرش را بر او فرود آورد ؛ ولی علی علیه السلام از ضربتش جا خالی داد و غافلگیرش کرد و چنان ضربه ای به گردنش زد که از او گذشت و به سرِشانه های اسبش رسید و با پا ، به تندی اسب یا سوارکار ، به سوی آنان دوید و با شمشیرش بر آنان تنگ گرفت و می گفت :

راه مجاهد خستگی ناپذیر را باز کنید

سوگند خورده ام که جز خدای یکتا را نپرستم.

پس سواران پراکنده شدند و به او گفتند : ای پسر ابو طالب! با ما کاری نداشته باش .

فرمود : «من به سوی پسر عمویم پیامبر خدا در یثرب می روم . پس هر کس خوش دارد که گوشتش را بشکافم و خونش را بریزم ، مرا تعقیب کند و یا به من نزدیک شود» .

سپس [ علی علیه السلام ] به ایمن و ابو واقد رو کرد و فرمود : «مَرکب ها را آماده کنید!» . سپس ، چیره و پیروز ، حرکت کرد تا بر کوه ضجنان فرود آمد و یک شبانه روز در آن جا توقّف کرد و چند مؤمن ناتوان و از جمله امّ ایمن ، کنیز آزاد شده پیامبر خدا به او ملحق شدند .

علی علیه السلام و فاطمه ها (مادرش فاطمه بنت اسد ، و فاطمه دختر پیامبر خدا و فاطمه (دختر زبیر بن عبدالمطّلب) ، آن شب ، ایستاده و نشسته و خوابیده ، گاه به نماز و گاه به ذکر پرداختند و پیوسته چنین بودند تا سپیده دمید .

[ علی علیه السلام ] با آنان نماز صبح را خواند و در راه خدا منزل ها را یک به یک پیمود ، بی آن که در ذکر خدا سستی کند و فاطمه ها و بقیه همراهانش نیز چنین بودند تا به مدینه رسیدند . .

1- .در متن عربی کتاب ، «حَلَم» آمده است که جمع «حَلَمَه» است و به گیاه خارداری که در ماسه زارها می روید ، می گویند . برگ های این گیاه ، خشن و خارهایش تیز است .
2- .مقصود از فاطمه ها (فَواطم) : فاطمه دختر پیامبر خدا ، فاطمه بنت اسد (مادر علی علیه السلام ) و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطّلب است که در ادامه متن می آید . (م)
3- .گردنه ای که در ابتدای راه مکّه به مدینه است .
4- .کوهی در ناحیه تهامه، در چهار فرسخی مکّه است و غمیم نیز همان جاست و در ناحیه فرودست آن، مسجدی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن نماز گزارد (معجم البلدان : ج 3 ص 453) .

ص: 242

. .


ص: 243

. .


ص: 244

. .


ص: 245

. .


ص: 246

. .


ص: 247

. .


ص: 248

10005.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ دمشق عن أبی رافع :إنَّ عَلِیّا کانَ یُجَهِّزُ النّبِیَّ صلی الله علیه و آله حینَ کانَ بِالغارِ ویَأتیهِ بالطَّعامِ ، وَاستَأجَرَ لَهُ ثَلاثَ رَواحِلَ ؛ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ولِأَبی بَکرٍ و[لِ]دَلیلِهِمُ ابنِ اُرَیقِطٍ ، وخَلَّفَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ، لِیُخرِجَ إلَیهِ أهلَهُ ، فَأَخرَجَهُم (1) ، وأمَرَهُ أن یُؤَدِّیَ عَنهُ أمانَتَهُ ووَصایا مَن کانَ یوصی إلَیهِ ، وما کانَ یُؤتَمَنُ عَلَیهِ مِن مالٍ ، فَأَدّی أمانَتَهُ کُلَّها .

وأمَرَهُ أن یَضطَجِعَ عَلی فِراشِهِ لَیلَهَ خَرَجَ ، وقالَ : إنَّ قُرَیشا لَن یَفقِدونی ما رَأَوکَ ، فَاضطَجَعَ عَلِیٌّ عَلی فِراشِهِ ، فَکانَت قُرَیشٌ تَنظُرُ إلی فِراشِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَیَرَونَ عَلَیهِ رَجُلاً یَظُنّونَهُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، حَتّی إذا أصبَحوا رَأَوا عَلَیهِ عَلِیّا ، فَقالوا : لَو خَرَجَ مُحَمَّدٌ خَرَجَ بِعَلِیٍّ مَعَهُ ، فَحَبَسَهُمُ اللّهُ عَزَّوجَلَّ بِذلِکَ عَن طَلَبِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله حینَ رَأَوا عَلِیّا ولَم یَفقِدُوا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله .

وأمَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیّا أن یَلحَقَهُ بِالمَدینَهِ ، فَخَرَجَ عَلِیٌّ فی طَلَبِهِ بَعدَما أخرَجَ إلَیهِ أهلَهُ ، یَمشی مِنَ اللَّیلِ ویَکمُنُ مِنَ النَّهارِ حَتّی قَدِمَ المَدینَهَ ، فَلَمّا بَلَغَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قُدومُهُ قالَ : اُدعوا لی عَلِیّا . قیلَ : یا رَسولَ اللّهِ ، لا یَقدِرُ أن یَمشِیَ ، فَأَتاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ، فَلَمّا رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله اعتَنَقَهُ وبَکی رَحمَهً لِما بِقَدَمَیهِ مِنَ الوَرَمِ ، وکانَتا تَقطُرانِ دَما ، فَتَفَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فی یَدَیهِ ثُمَّ مَسَحَ بِهِما رِجلَیهِ ، ودَعا لَهُ بِالعافِیَهِ ، فَلَم یَشتَکِهِما عَلِیٌّ حَتَّی استُشهِدَ . (2) .

1- .فی المصدر: «وخلَّفه النبیّ فخرج إلیه أهله فخرج» ، والصحیح ماأثبتناه کما فی بحار الأنوار والمصادر الاُخری .
2- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 68 ح 8416 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 92 نحوه وفیه من «وخلّفه النبیّ صلی الله علیه و آله » ؛ المناقب للکوفی : ج 1 ص 364 ح 292 ، إعلام الوری : ج 1 ص 374، بحار الأنوار: ج 19 ص 84 ح 35 .

ص: 249

10006.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ دمشق به نقل از ابو رافع : علی علیه السلام ، پیامبر صلی الله علیه و آله را هنگامی که در غار بود ، تدارک می کرد و غذا برایش می بُرد و سه شتر برایشان کرایه کرد : برای پیامبر صلی الله علیه و آله وابو بکر و نیز راهنمایشان ابن اُریقط .

و پیامبر صلی الله علیه و آله او را به جای خود گذاشت تا خانواده اش را در پی او [از مکّه] خارج کند . پس [ پیامبر صلی الله علیه و آله ]بیرون آمد و به علی علیه السلام فرمان داد که امانت های او را برگردانَد و سفارش هایی را که به پیامبر خدا شده بود ، به جای آورَد و اموالی را که به امانتْ نزد او بود ، [ به صاحبان آنها ]برسانَد . پس علی علیه السلام همه امانت ها را [به صاحبانش ]برگردانید .

[ پیامبر صلی الله علیه و آله ] به وی فرمان داد که در شب بیرون آمدنش در بستر او بخوابد و فرمود : «قریش تا تو را می بینند ، سراغ مرا نمی گیرند» .

پس علی علیه السلام بر بستر پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید و قریش به بستر پیامبر صلی الله علیه و آله می نگریستند و مردی را بر آن می دیدند که گمان می کردند پیامبر صلی الله علیه و آله است ، تا آن که صبح شد و دیدند که او علی علیه السلام است . پس گفتند : اگر محمّد بیرون رفته بود ، علی را هم با خود می بُرد . پس خدای عز و جل با نشان دادن علی علیه السلام ، آنان را از جستجوی پیامبر صلی الله علیه و آله باز داشت و سراغ پیامبر صلی الله علیه و آله را نگرفتند .

پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمان داد که در مدینه به او ملحق شود . بدین ترتیب ، علی علیه السلام پس از آن که خانواده پیامبر خدا را خارج کرد ، به دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله ، روانه شد و شب ها راه می پیمود و روزها پنهان می شد تا به مدینه رسید .

و چون خبر آمدن علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید ، فرمود : «علی را برایم فرا بخوانید» .

گفته شد : ای پیامبر خدا ! نمی تواند راه برود .

پس پیامبر صلی الله علیه و آله نزدش آمد و چون او را دید ، در گردنش آویخت و از [ دیدن ]ورم پاهایش که خون از آنها چکّه می کرد ، دلش سوخت و گریست . پس آب دهانش را در دست خود انداخت و پاهای علی علیه السلام را مسح کرد و برای سلامتش دعا کرد . علی علیه السلام تا زمان شهادتش از پاهایش ناراحتی ندید . .


ص: 250

10007.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام :لَمّا خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَی المَدینَهِ فِی الهِجرَهِ أمَرَنی أن اُقیمَ بَعدَهُ حَتّی اُؤَدِّیَ وَدائِعَ کانَت عِندَهُ لِلنّاسِ ، ولِذا کانَ یُسَمَّی الأَمینَ ، فَأَقَمتُ ثَلاثا فَکُنتُ أظهَرُ ، ما تَغَیَّبتُ یَوما واحِدا ، ثُمَّ خَرَجتُ فَجَعَلتُ أتَّبِعُ طَریقَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتّی قَدِمتُ بَنی عَمرِو بنِ عَوفٍ ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مُقیمٌ ، فَنَزَلتُ عَلی کُلثومِ بنِ الهِدمِ وهُنالِکَ مَنزِلُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (1) .

1- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 22 عن عبید اللّه بن أبی رافع ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 69 وراجع السنن الکبری : ج 6 ص 472 ح 12697 وأنساب الأشراف : ج 1 ص 309 وتاریخ الطبری : ج 2 ص 382 والسیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 129 .

ص: 251

10008.عنه علیه السلام :امام علی علیه السلام :چون پیامبر خدا برای هجرت به مدینه [ از مکّه ] خارج شد ، به من فرمان داد که پس از او [ در مکّه ]بمانم تا امانت هایی را که از مردم ، نزد او بود و بدان سببْ «امین» نامیده می شد ، بازگردانم.

سه روز [برای بازگرداندن امانت ها در مکّه ]ماندم و حاضر و بیدار بودم و یک روز هم غایب نشدم . سپس حرکت کردم و مسیر پیامبر خدا را پیمودم تا بر [ محلّه ]بنی عمرو بن عوف که پیامبر خدا در آن جا اقامت گزیده بود وارد شدم و در خانه کلثوم بن هِدم که اقامتگاه پیامبر صلی الله علیه و آله بود اقامت کردم . .


ص: 252

10009.عنه علیه السلام :الأمالی للطوسی عن مجاهد :فَخَرَت عائِشَهُ بِأَبیها ومَکانِهِ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی الغارِ ، فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ شَدّادِ بنِ الهادِ : وأینَ أنتِ مِن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ حَیثُ نامَ فی مَکانِهِ وهُوَ یَری أنَّهُ یُقتَلُ ؟ ! فَسَکَتَت ولَم تُحِر جَوابا . (1)10010.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری عن محمّد بن عماره بن خزیمه بن ثابت :قَدِمَ عَلِیٌّ لِلنِّصفِ مِن شَهرِ رَبیعِ الأَوَّلِ ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِقُباءَ لَم یَرِم (2) بَعدُ . (3)10011.عنه علیه السلام :الأمالی للطوسی عن اُمّ هانئ بنت أبی طالب :لَمّا أمَرَ اللّهُ تَعالی نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله بِالهِجرَهِ وأنامَ عَلِیّا علیه السلام فی فِراشِهِ ووَشَّحَهُ بِبُردٍ لَهُ حَضرَمِیٍّ ، ثُمَّ خَرَجَ فَإِذا وُجوهُ قُرَیشٍ عَلی بابِهِ ، فَأَخَذَ حَفنَهً مِن تُرابٍ فَذَرَّها عَلی رُؤوسِهِم ، فَلَم یُشعِر بِهِ أحَدٌ مِنهُم ، ودَخَلَ عَلی بَیتی ، فَلَمّا أصبَحَ أقبَلَ عَلَیَّ وقالَ : أبشِری یا اُمَّ هانِئٍ ؛ فَهذا جَبرَئیلُ علیه السلام یُخبِرُنی أنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ قَد أنجی عَلِیّا مِن عَدُوِّهِ .

قالَت : وخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَعَ جَناحِ الصُّبحِ إلی غارِ ثَورٍ ، وکانَ فیهِ ثَلاثا ، حَتّی سَکَنَ عَنهُ الطَّلَبُ ، ثُمَّ أرسَلَ إلی عَلِیٍّ علیه السلام وأمَرَهُ بِأَمرِهِ وأداءِ أمانَتِهِ . (4)راجع : ج 9 ص 480 (کمال الإیثار) .

.

1- .الأمالی للطوسی : ص 447 ح 999 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 57 .
2- .رامَ یَرِیْمُ إذا برح (لسان العرب : ج 12 ص 259 «روم») . أی والنبیّ صلی الله علیه و آله بقباء لم یغادرها بعدُ .
3- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 22 ، اُسد الغابه : ج 3 ص 39 الرقم 2538 عن أبی زکریّا بن یزید بن إیاس وفیه «النصف من ربیع الأوّل».
4- .الأمالی للطوسی : ص 447 ح 1000 .

ص: 253

10013.عنه علیه السلام :الأمالی ، طوسی به نقل از مجاهد : عایشه به پدرش و بودن او با پیامبر خدا در غار بالید . پس عبد اللّه بن شدّاد بن هاد گفت : تو کجا و علی بن ابی طالب علیه السلام کجا ، آن گاه که در جای پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید ، در حالی که کشته شدنش را می دید؟! دیگر عایشه ساکت ماند و پاسخی نداشت .10014.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری به نقل از محمّد بن عماره بن خزیمه بن ثابت :علی علیه السلام در نیمه ربیع الأوّل وارد شد و پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز از قُبا نرفته بود .10015.عنه علیه السلام :الأمالی ، طوسی به نقل از امّ هانی دختر ابو طالب : چون خداوند متعال ، پیامبرش را به هجرتْ فرمان داد و او علی علیه السلام را در بسترش خوابانْد و با بالاپوش حَضرَمی اش او را پوشاند ، بیرون آمد و دید که جنگاوران قریش بر در خانه اش نشسته اند . پس مشتی خاک برداشت و بر سرِ آنان پاشید و هیچ یک از آنان متوجّه وی نشدند و به خانه من درآمد .

و چون صبح شد ، به من روی کرد و گفت : «ای امّ هانی! مژده ده که این جبرئیل علیه السلام به من خبر می دهد که خداوند عز و جل علی را از دست دشمنانش نجات داده است» .

پیامبر خدا ، صبح دم به غار ثور رفت و سه روز در آن جا بود تا جستجوگران ، دست [از تعقیب ]برداشتند . سپس در پیِ علی علیه السلام فرستاد و به او فرمان داد تا کارهایش را انجام دهد و امانت هایش را به صاحبان آنها برگردانَد .ر . ک : ج 9 ، ص 481 (کمال از خود گذشتگی) .

.


ص: 254



گزارش و سنجش

گزارش و سنجشما بارها به هنگام گزارش متون حدیثی مرتبط با فضایل علوی آورده ایم که فضیلت ستیزی و تلاش برای زدودن فضایل علی علیه السلام از صفحه تاریخ و صفحه ذهن انسان ها، به انگیزه های مختلف و علل گوناگون ، جریان همیشگی حق ستیزان بوده است . از جمله کسانی که این نغمه ناموزون را درباره آن همه فضیلت های سترگْ سر داده و کوشیده است تا «فضیلت بودن» خوابیدن مولا بر بستر پیامبر خدا را انکار کند و از پرتو خیره کننده آن به پندار باطل خود بکاهد ، عمرو بن بحر جاحظ (م 255 ق) است . او در نگاشته خُرد خود ، العثمانیه ، نوشته است: این کار او ، طاعتِ بزرگی نیست ؛ چون نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله به علی فرمود: «بخواب که گزندی به تو نمی رسد». (1) ابن تیمیه نیز که در تلاش برای کم سو ساختن فضایل علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام ، از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد ، بر این افزوده است که : علی از طریق دیگری نیز می دانست که کشته نمی شود ؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله به وی گفته بود که فردا در جایگاه معیّنی اعلام کند هر کس نزد محمّد امانتی دارد ،

.

1- .شرح نهج البلاغه : ج 13 ص 262 .

ص: 255

بیاید و بازگیرد. او از این مأموریت ، به خوبی دریافته بود که گزندی به وی نمی رسد. (1) و اینک سخن ما با این دو : 1 . چنان که در متن کتاب ، منابع بسیاری را آوردیم ، نزول آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» ، (2) در شأن علی علیه السلام (3) و برای نشان دادن عظمت این حادثه بوده و این ، هیچ گونه تردیدی را برنمی تابد . بدین سان ، خداوند ، کار علی علیه السلام را «شِراء نفس (جانبازی)» می داند و فرشتگان را به دیدن این «ایثار» شگفت ، فرا می خواند ؛ ولی جاحظ و ابن تیمیه ، اجتهاد در مقابل نص کرده اند و آن را «شراء نفس» نمی شمرند و به این بهانه واهی که علی علیه السلام پیش تر می دانست که گزندی به او نخواهد رسید ، فضیلت بودن آن را انکار می کنند! 2 . جمله «آنان نمی توانند گزندی به تو برسانند» که دستاویز این دو نفر شده است ، در بیشتر منابع مهمّ تاریخی که بدانها اشاره شد ، نیامده است و در منابع شیعی نیز این جمله نیست و آوردیم که این جمله را پیامبر خدا بعد از ماجرای آن شب وپس از آن که در غار به علی علیه السلام توصیه کرد تا امانت ها را باز گردانَد، گفته است. بدین سان ، کلام اسکافی معتزلی استوار است که در این باره و در نقد کلام جاحظ نوشته است : این سخن ، دروغ محض و تحریف حقیقت و افزودن چیزی از خود بر روایت است. (4) 3 . چنان که پیش تر آوردیم ، این عبارت و نیز دستور به بازگرداندن امانت ها را

.

1- .منهاج السنّه : ج 7 ص 116 .
2- .بقره : آیه 207 .
3- .ر . ک : ج 7 ، ص 555 (سودا کننده جان برای خشنودی خدا) .
4- .شرح نهج البلاغه : ج 13 ص263 .

ص: 256

پیامبر خدا بعد از حادثه و در یکی از شب های اختفا در غار ، به علی علیه السلام فرموده است . شیخ طوسی رحمه الله ، این بخش از ماجرا را این گونه گزارش کرده است: ... پس پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمان داد و علی علیه السلام بهای شتران را به ابو بکر داد.سپس [پیامبر صلی الله علیه و آله ]به علی علیه السلام درباره حفظ عهد و پیمان و ادای امانت هایش سفارش کرد ... و فرمود : «آنان از اکنون [ تا آن گاه که بر من درآیی ] ، نمی توانند هیچ گزندی به تو برسانند». (1) 4 . بر اساس برخی از گزارش های تاریخی ، چون مشرکان در بامداد بر خانه هجوم بردند و علی علیه السلام را در بستر دیدند و نقشه شوم خود را نقش بر آب یافتند ، با علی علیه السلام درگیر شدند و پیش از آن ، بارها علی علیه السلام را در بستر ، با سنگ زدند . اِسکافی می نویسد : ... و اگر این درست بود ، هیچ گزندی به او نمی رسید ، در حالی که اجماع است که کتک خورد و تا پیش از آن که بدانند او کیست ، با سنگ ، وی را زدند تا آن جا که از درد به خود پیچید و آنان به وی گفتند: ما دیدیم که از درد به خود می پیچی ، در حالی که ما به محمّد ، سنگ می زدیم و او به خود نمی پیچید. (2) طبری نیز نوشته است : بر سرش فریاد کشیدند و کتکش زدند و او را به مسجد الحرام بردند و ساعتی در آن جا زندانی اش کردند و سپس رهایش کردند. (3) علی علیه السلام خود نیز در گفتاری به این درگیری اشاره کرده و فرموده است : «وأمَرَنی أن أضطَجِعَ فی مَضجَعِهِ وأقِیَهُ بِنَفسی ، فَأَسرَعتُ إلی ذلِکَ مُطیعا لَهُ مَسرورا لِنَفسی بِأَن اُقتَلَ دونَهُ» (4) .

.

1- .الأمالی ، طوسی : ص 467 و 468 ح 1031 .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 13 ص 263 .
3- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 374 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 516 ، تاریخ الخمیس : ج 1 ص 325 .
4- .الخصال : ص 14 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 46 ح 7 .

ص: 257

و به من فرمان داد که در خوابگاهش بخوابم و با [گذشتن از] جانم از او محافظت کنم. پس به سرعت و از سرِ اطاعت و شادمانیِ این که به پای او کشته می شوم ، به این کار ، مبادرت کردم. (1) و روشن تر از همه آنچه آوردیم ، اشعار ارجمند خود علی علیه السلام در وصف این فضیلت والاست که : «با جانم بهترین کسی را که بر ریگزار قدم گذارده است ، حفظ کردم و گرامی ترین کسی را که گِرد کعبه و حجر اسماعیل ، طواف کرده است . فرستاده خدا بیم آن داشت که با او نیرنگ کنند امّا خدای بخشنده ، او را از نیرنگ نجات داد . و پیامبر خدا شب را ایمن و آسوده در غار به سر برد محافظت شده و در حراست و استتار الهی . و شب ، مشرکان را می پاییدم و گمان نمی بردند که من هستم و خود را آماده کشته شدن و اسارت کرده بودم» . (2) امام علیه السلام در این اشعار صریح و روشن ، دلیل حضور خود در بستر پیامبر خدا را آمادگی برای کشته شدن ، اسارت وفداکاری در جهت محافظت از جان پیامبر خدا اعلام کرده است .

.

1- .الخصال : ص 14 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 46 ح 7 .
2- .المستدرک علی الصحیحین: ج3 ص5ح4264، تذکره الخواصّ: ص 35 ؛ الغدیر : ج 2 ص 48 .

ص: 258

M2728_T1_File_2123675

الفصل الرابع : غایه الفُتوّه فی غزوتین4 / 1غَزوَهُ بَدرٍتُعدّ غزوه بدر من أشدّ الغزوات التی خاضها النبیّ صلی الله علیه و آله وأعظمها من حیث الظروف الزمنیّه ، ومیزان القوی ، ومستوی المعدّات الحربیّه التی کانت عند المسلمین . ذلک أنّ الهدف الأوّل من التحرّک وهو التحرّش بقافله قریش والسیطره علیها وما تلاه من حرب غیر متکافئه یدلّان علی أهمیّه المعرکه ودورها المصیریّ الحاسم . من هنا کانت للبدریّین فی التاریخ منزله رفیعه خاصّه ، وکان حضورهم فی حوادث التاریخ الإسلامی لا سیّما بعد وفاه النبیّ صلی الله علیه و آله حیثما وُجِدوا یُشعر بشأنٍ خاصّ . ووقعت هذه المعرکه ببدر منطقه قریبه من المدینه فی شهر رمضان من السنه الثانیه للهجره . (1) وشهد الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام هذه المعرکه التی کانت اُولی معارک النبیّ صلی الله علیه و آله ، واُولی المشاهد البطولیّه للإمام علیه السلام الذی ظهر فیها بمظهرٍ حقیقٍ بالمشاهده ، والثناء ، والإعجاب ، إذ : 1 . کان یحمل الرایه المظفّره للجیش الإسلامی . (2) 2 . اُنیطت به مهمّه التعرّف علی قوّه العدوّ ومعه عدد من الصحابه ، وذلک قبل حدوث المواجهه وفی مرحله حسّاسه من الاستطلاع والاستکشاف والتقصّی الخفیّ ، فحقّق نجاحا باهرا . (3) 3 . وحین طلب رسول اللّه صلی الله علیه و آله الماء فی منتصف لیله القتال الحالکه المروّعه ، قام علیه السلام ، وسار نحو بدر بخطیً ثابته راسخه ، ونزح الماء من بئرها العمیقه المظلمه ، فروّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله . (4) 4 . وإنّه فی أوّل مواجهه فردیّه سقی الولید بن عُتبه کأس المنون (5) ، وأعان رفیقه علی قتل أبیه عتبه (6) . وذکر سلام اللّه علیه هذه الملحمه العظیمه فی أحد کتبه إلی معاویه ، فقال : «فَأَنَا أبو حَسَنٍ قاتِلُ جَدِّکَ وأخیکَ وخالِکَ شَدخا (7) یَومَ بَدرٍ ، وذلِکَ السَّیفُ مَعِی ، وبِذلِکَ القَلبِ ألقی عَدُوّی» . (8) 5 . وصرع علیه السلام العاص بن سعید فارس قریش المقتدر (9) ، ونوفل بن خویلد العدوّ الشرور الحاقد علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله . (10) 6 . ولمّا صدر الأمر بالهجوم الشامل ، وتشابکت القوی المتحاربه ، وحمی وطیس القتال ، هجم علیه السلام علی العدوّ کاللیث الغاضب ، وخلخل استعداداته العسکریّه ، وصنع من قتلاه تلّاً ؛ فقد نقل المؤرّخون أنّ (35) من قتلی المشرکین البالغ عددهم (70) قُتلوا بسیفه علیه السلام . (11) 7 . وهو الذی کان فی عنفوان شبابه یومئذٍ ، ونال الوسام الخالد : «لا سَیفَ إلّا ذُو الفَقارِ ولا فَتی إلّا عَلِیٌّ» بفضل تلک الشهامه ، والشجاعه ، والاستبسال الذی أبداه آنذاک . (12)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 418 و ص 446 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 524 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 57 ، المغازی : ج 1 ص 51 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 45 .
2- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 120 ح 4583 ، فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 650 ح 1106 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 23 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 431 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 264 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 51 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 72 و ص 74 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 527 .
3- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 436 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 52 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 268 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 527 ، المغازی : ج 1 ص 51 .
4- .فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 613 ح 1049 ، المغازی : ج 1 ص 57 ؛ تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 65 ح 70 .
5- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 445 ، المغازی : ج 1 ص 69 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 531 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 277 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 57 .
6- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 445 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 531 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 277 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 57 .
7- .الشدخ : کسرک الشیء الأجوف کالرأس ونحوه (لسان العرب : ج 3 ص 28 «شدخ») .
8- .نهج البلاغه : الکتاب 10 وراجع الکتاب 64 .
9- .الإرشاد : ج 1 ص 70 ؛ المغازی : ج 1 ص 92 و 148 ، السیره النبویّهلابن هشام : ج 2 ص 366 .
10- .الإرشاد : ج 1 ص 70 ؛ المغازی : ج 1 ص 92 و 149 .
11- .الإرشاد : ج 1 ص 72 .
12- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 71 ، المناقب لابن المغازلی : ص 199 ح 235 ، المناقب للخوارزمی : ص 167 ح 200 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 336